تاریخ شفاهی دزفول

دزفول فاخرترین اسوه مقاومت

تاریخ شفاهی دزفول

دزفول فاخرترین اسوه مقاومت

  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

آنچه در این مطلب آمده است خاطرات و سخنانی چند (بسیار خواندنی) از استاد گرانقدر «غلامحسین سخاوت» به مناسبت همین ایام است.

* دایی بزرگ بنده معروف بودند به آخوند ولی اسد مسجدی ایشون کسی شبیه به رجبعلی خیاط بودند.
* پیرمردها ما را نگاه می کردند و می گفتند که شما به مسجد نیایید اگر شما از همین حالا نماز بخوانید کمرتان همانند کمانی قوس می شود!

* چیزی که  الان مرسوم است تحت عنوان جلسات قرائت قرآن قبلا  فقط مسجد جامع بعد از نماز مغرب داشتند.

* دزفول در دنیا معروف بوده به شهر آجر. که فرهنگ دزفول بوده است. وحالا اصفهان امد و این فرهنگ را گرفت.

* مسجدی که سابقه 800 ساله داشت . تاریخچه ای که روی سنگ حکاکی کرده بودند 800 سال بود. در عرض دو ساعت امدندو تخریب کردند!

* بعضی پاسبانها هم می امدند. تحت تاثیر قرار می گرفتند بعضی به عنوان جاسوس می امدند می دیدند ما داریم قران می خوانیم دعا می خوانیم ، روضه می خوانیم ، تحت تاثیر قرار می گرفتند.* می گفتم شما که از امام خوشت نمی امد?! می گفت من غلط کردم! من اشتباه کردم!  من نمی دانستم!

لطفا برای مطالعه بیشتر به ادامه مطلب بروید.


لطفا ازفعالیت های خودتان قبل ازانقلاب حین انقلاب و بعد از انقلاب بفرمایید.
معرفی اجمالی

بسم الله الرحمن الرحیم/بنده غلامحسین سخاوت متولد 1335 درشهرستان دزفول محله «مسجد»، کوچه معروف به «شهربانی» بین مسجد ا میرالمومنین معروف به باغبانها و مسجد اقا حبیب معروف به مسجد چولیان.دایی بزرگ بنده معروف بودند به آخوند ولی اسد  مسجدی ایشون کسی شبیه به رجبعلی خیاط بودند. ازخادمین علما بودند وایشون مارودرحالی که 4-5 سال بیشتر نداشتیم ماواخوی بزرگمون حاج غلامعلی  سخاوت که بعدها «رئیس اداره حج واوقاف» بودند مارا تشویق به آمدن به مسجد و نمازجماعت جلسات قرآن و روضه خوانی ها نمودند.و در حدود5 -6 ساله بودم که درمسجد باغبانها وآقا حبیب نمازمی خوندم پیرمردها مارانگاه می کردند ومی گفتند که شما به مسجد نیایید اگرشما از همین حالا نمازبخوانید کمرتان همانندکمانی قوس می شود.اینگونه بودفرهنگ گذشته. درمحلی که مازندگی می کردیم مقابل ما شهربانی بود اداره ساواک بود و ان ز مان در زمان محمدرضا پهلوی بود. تازه  قضایای  15خرداد42 در ایران شکل گرفته بود. شهردزفول هم متاثر از این قضایا و قیام امام بود. علمای دزفول آیت الله نبوی ، آیت الله قاضی وعلمای دیگر مساجد راتعطیل کرده بودند. نمازهای جماعت را تعطیل کرده بود به دلیل دستگیری حضرت امام واینکه امام در زندان بودند ما این خبرها رو می شنیدیم.درآن موقع بچه ها از هفت سالگی به مدرسه می رفتند.ما مدرسه ای که پدرم ما رو ثبت نام کرده بود مدرسه رازی بود مدرسه دولتی بود.اما از مدارس ملی آن زمان پیشرفته تر بود.معلمانی بسیار متدین دلسوز و انقلابی داشت.میشناختند ما رو.ما رو خصوصی درس می دادند ما رو دعوت می کردند. همکلاس های آن زمان ما شهید محمدعلی مومن بودند.آقای کیانی بودند.حاج غلامحسین رضوانی بودند. بچه هایی بودند که بعد از انقلاب برای خودشان کسی شدند.

ورود به عرصه مسجد و انقلاب

ریشه این رشد و تفکر از مساجد جلسات اطرافیان و معلمانی شکل گرفت که در مدرسه رازی ما رو درس می دادندو ما کم کم به مدرسه می رفتیم.در آن زمان فقط مسجد جامع بود که جلسه قرآن داشت.مساجد دیگه زینبیه داشتند فاطمیه  داشتند فقط درحد نمازجماعتی بود واذان اقامه ای ونمازصبح وظهر وعصر و مغرب وعشایی می خواندند و در ب های مسجد را می بستند. و چیزی که  الان مرسوم است تحت عنوان جلسات قرائت قرآن قبلا فقط مسجدجامع بعد ازنماز مغرب داشتند.حاج ملاحسن فرهی بودندکه این جلسه را اداره می کردند. ما آن موقع بچه بودیم معلمین از ما می خواستندکه درآن جلسات شرکت کنیم. می نشستیم صف دوم ، کنار انهایی که قرآن می خواندند. سال 42. هنوز هیج مسجدی جلسه قرآن نداشت . کم کم از مسجد جامع این فرهنگ شروع شد و بعد از اینکه حضرت امام در سال  43 تبعید شدند، در دزفول تشکیلاتی در محله قلعه ، انجمن دانشوران ، زیر نظر شهیدان عبدالحسین سبحانی و  عزیز صفری تشکیل دادند. و امدند چند مسجد دیگر هم به تیعیت از مسجد جامع جلسه قرآن تشکیل دادند. از جمله مسجد باغبانان ،که اقای غلامعلی سخاوت اخوی بنده مسئول این جلسه بود  مسجد امام محمد باقر بود ،مسجد حضرت زینب بود ، مسجد امام سجاد بود ، مسجد سلمان فارسی بود ، و کم کم مسجد نجفیه و مسجد پاسداران . که اینها جزء پیش قراولان جلسات قرآن بودند. و هدف این جلسات هم کادر سازی بود. ما چیزی به نام مبارزه با شاه و رژیم و اینها نداشتیم . روخوانی و روان خوانی و نهج البلاغه و مساله احکام گفته میشد. و اینها هم مشخص بودند افرادی مثل اقای حاج عبدالرحیم سعید فر    بود ، حاج غلامعلی سخاوت ، حاج عبدالرضای سالمی فر بود. حاج عبدالحسین سخاوت بودند. عزیز و حمید صفری ، سید ابراهیم دانش و شهید دانش که در 7 تیر شهید شد. اینها  افراد فرهنگی بودند که فعالیت میکردند. در همین چند مسجد جلسات را تشکیل میدادند به ما هم سرکشی می کردند و ما را دلگرم می کردند.

ورود ساواک و تاخت و تاز به فرهنگ و مذهب!

ما کم کم در همین مسجد باغبانها رشد کردیم و اینگونه بود که حدود 50 نفر زیر نظر ایت الله شیخ محمد بیگدلی از علمای تراز اول دزفول و مجتهد،  فعالیت میکردیم .تا اینکه ساواک به جلسات مسجد باغبانها حساس شد. و به خانواده ها گفت که اینها دارند ضد شاه فعالیت میکنند. میدانستند که جلسات خط گرفته و نشات گرفته از انجمن دانشوران هستند که شهید سبحانی ، عزیز و حمید صفری بود  اینها این را میدانستند. خوب جلسه ای که 50 نفر دور قرآن می نشستیم، روخوانی و روانخوانی و ... کم کم خلوت شد. راست هم میگفتند ، هرکس را ساواک میگرفت بدبخت میشد. هیچکس بهش کار نمیداد.وقتی هم از زندان آزاد میشد همه به عنوان یک جاسوس نگاهش میکردند. می ترسیدند.خوب کم کم لات ها را انداختند به جان جلسات . در محله کوچه شهربانی سابق سال 42 تا پیروزی انقلاب این کار را میکردند تا دیدند فایده ای ندارد. مسجدی که با اجرهای سه سانتی اش ساخته شده بود. دزفول در دنیا معروف بوده به شهر آجر. که فرهنگ دزفول بوده است. وحالا اصفهان امد و این فرهنگ را گرقت و برای خود مکانیزه اش کرد و حالا دنیا را دارد اجر میدهد. این مسجد با اجر سه سانت ساخته شده بود. ، اگر الان بود نمی گذاشتند ، یک اجر هم از این مسجد زمین بیفتد. بانیان این مسجد از حزب رستاخیز بودند.حزب ایران نوین بودند. به سفارش ساواک و  به بهانه بازسازی مسجد  امدند مسجد را تخریب کردند. مسجدی که سابقه 800 ساله داشت . تاریخچه ای که روی سنگ حکاکی کرده بودند 800 سال بود. در عرض دو ساعت امدندو تخریب کردند. جلسه قرآن را اوردیم منزل خودمان. منزل ما کجا بود سه متری ساواک و شهربانی  بود. خانه ما هم بزرگ بود . اندرونی و بیرونی داشت. اندرونی را پدر و مادر در اختیار ما گذاشتند.   چایی و صبحانه و درس و ... بچه ها همه بود. شهید سبحانی ، سردار رشید،عزیز صفری آنجا رفت و امد میکردند. خوب جلسه حدود4 سال منزل ما بود. جوری بود که بعضی پاسبان ها هم می امدند. تحت تاثیر قرار میگرفتند بعضی به عنوان جاسوس می امدند می دیدند ما داریم قران میخوانیم دعا میخوانیم ، روضه میخوانیم ، تحت تاثیر قرار میگرفتند.خودشان می امدند می گفتند بابا شما زیر نظرید.حواستان باشد ، خانم های ساواکی می امدند انجا احکام می پرسیدند. بعد وقتی اخوی بنده را گرفتند ، به او گفته بودند فکر میکنید ما شما را زیر نظر نداریم؟ ما حتی ساعت خاموش شدن چراغ شما را هم میدانیم. شما چکار میکردید؟ تا جلسه کم کم به مساجد دیگر رفت. کم کم کادر سازی شد . ان موقع ما دبیرستان بودیم. جا نداشتیم ان قدر که بچه ها بیایند. تا اینکه بحمدلله کم کم انقلاب شد و این نیروهایی که در مساجد بودند ، این پیام های که در سینه ها بودند در کوچه پس کوچه ها ،آمدند در شهر و در کشور ،و کم کم زمینه ورود امام به کشور در سال 57 فراهم شد. این مختصری بود ازسابقه بنده. که تقریبا از 6 سالگی تا 22 سالگی.

من سه تا از برادرانم زندان سیاسی بودند.زمانی که آیت اله سبط شیخ انصاری شیخ علی آقا را دستگیرکردند ما هم به نشانه اعتراض از مسجد زرگران خ شریعتی حرکت کردیم و شیشه بانک ها رو شکستیم و تا نزدیک سبزقبا آمدیم و از آنجا متفرق شدیم.اخوی من رو شناسایی کردند. ایشان را دستگیر کردند.2 سال ایشان زندان بودند. با ورود به پیروزی انقلاب اخوی کوچک من از زندان ازاد شد.بنده هم عضو کوچکی از این بچه ها بودم . که خیلی از وقت ها ما فراری بودیم. و الحمدلله  با پیروزی انقلاب هم ما وارد سپاه شدیم.

اقدامات دزفول در زمان تبعید امام«ره»


دزفول ایت الله قاضی و ایت الله نبوی ،که مدرسه علمیه داشتند. حوزه های علمیه آیت الله نبوی وآیت الله معزی.آیت الله شیخ میرزا محمد علی بیگدلی .که مدرسه علمیه داشتند ،اینها به بحثت نشستند. مدارس را تعطیل کردند. نماز را تعطیل کردند. اذان گفته نمیشد. اقامه گفته نمیشد. مردم مسجد نمی رفتند. ولی خیلی صدا نکرد.خیلی انعکاس داشت. اینها بلند شدند رفتند شاه عبدالعظیم، آیت الله قاضی و آیت الله نبوی.اونجا  نشستند.اونجا اعتراض کردند. نه اینکه التماس کنند. اعتراض میکردند.و اون موقع رئیس ساواک افراسیابی بود و به ایت الله قاضی گفته بود ،شما هیچ چیز برای مملکت نگذاشتید. شخص اعلی حضرت را هم لجن مال کردید .احترام هیچ کس را نگه نمی دارید..گفته بود امام خمینی مرجع تقلید شیعیان جهان را مرجع ما را دستگیر کردید. شما با چه اجازه ای اینکار را کردید؟وقتی مرجع ما نتواند صحبت کند ما چگونه می توانیم به شما احترام بگذاریم؟که الحمدلله این بسط نشستن ها در تهران  شاه عبدالعظیم باعث شده بود که رژیم شاه عقب نشینی بکنه. می خواستن امام را اعدام بکنند.ولی وقتی رساله امام را نشان داده بودند و گفته بودند ایشان مرجع تقلید ما هستند ، مرجع شیعیان هستند ،بعد از ایت الله بروجردی فکر می کردند دیگر کسی نیست در ایران.آیت الله بروجردی رفته ،مانعی نیست ،هرکاری می خواهد انجام بدهد. انقلاب شاه و ملت را،انقلاب سفید خودش را انجام داده بود.وگفته بود ایت الله حکیم که ایشان در نجف هستند ،ایشان مرجع هستند. میخواست ذهن مردم و شیعیان را برد سمت نجف تا هیچ مانعی در ایران نباشد.و اینها باعث شدند که امام ازاد شد.در سال 42.

امام که سال 43 تبعید شدند ، درمدت یک سالی که امام در ترکیه بودند کتاب حکومت اسلامی را امام نوشتند. بعد از یک سال علمای ایران فشار اوردند 15 سال امام را تبعید کردند نجف اشرف. در مدت 15 سالی که امام نجف اشرف بودند ، یارانش مقدمات ورودش را فراهم میکردند. ارتباط داشتند. نماینده حضرت امام در دزفول شهید سید محمد کاظم دانش بود. نماینده تام الاختیارش در ایران شهید مطهری بود. آیت الله قاضی بود ،اینها با امام ارتباط داشتند.

ورود امام به ایران و عکس العمل مردم

خوب وقتی که بعد از 15 سال امام میخواست وارد ایران بشه ، مردم می شناختند امام را.فرودگاه ها را بسته بودند .نمیگذاشتند امام بیاد.مردم فریاد میزدند :خمینی عزیزم قلب ما باند فرودگاست.خمینی عزیزم بگو تا خون بریزم.خانواده شهدا صدا میزدند :این همه گل فدای رهبر شده.خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست.مردم اینطوری از امام استقبال کردند. وقتی هم که فرودگاه باز شد تمام ملت ایران به استقبال امام رفتند.آمدندتوی خیابان ها.توی دزفول مردم ریختند توی خیابونها ، سوار ماشین ها،شعارمیدادند.دیو چو بیرون رود فرشته در آید. شیرینی تقسیم میکردند. تلویزیون ها را آورده بودند . در خیابان ورود امام را نشان میدادند. امام را می شناختند .8  سال جنگ بود مردم از امام تبعیت می کردند. امام می گفت مقاومت کنید. مقاومت می کردند. تشییع جنازه شهدای موشکی را داشتیم ، همزمان اعزام نیرو به جبهه ها را داشتیم. همزمان مهمان نوازی از 5000 رزمنده که تو دزفول مهمان ما بودند. موشک میزد. مردم موشک رو میدیدند50 خونه رو با خاک یکسان می کند، مقاومت می کردند.گاهی ادم نمی دونن موشک چیه ، می مونه. ولی مردم موشک رو دیده بودن. سه موشک ، چهار موشک ، 8 موشک ...اینها رو میدیدن ؛ مقاومت می کردن.چون امام می خواست. چون رهبر را می خواستند، مردم مهمان نوازی می کردند.

بعد از رحلت...

در ارتحال ملکوتی حضرت امام هم مردم 40 شبانه روز گریستند.13 خرداد سال 1368 ساعت10:20 تلویزیون اعلام کرد که در درمان حضرت امام مشکلاتی پیش امده. از مردم می خواهیم دعا کنند. مردم ریختند تو مساجد و حسینیه ها. دعا می کردند ،گریه می کردند ،مثل حالا که میبینید میروند در مساجد و حسینیه ها و زینبیه ها و سبزقبا دعا میکنند ،13 خرداد ساعت 10:20 دقیقه امام فوت کرده بود فردا صبح همه پای تلویزیون بودیم ،14 خردادساعت 7 صبح .آقای حیاتی را نشون داد. آقای حیاتی گفت:روح بلند و ملکوتی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران  امام راحل و بزرگوارمان به ملکوت اعلی پیوست . بعد اسید احمد اقا فرزند امام یک پیامی دادند. مردم ریختند توی خیابونها. گریه میکردند ،عزاداری می کردند، یکی آب میداد ،یکی حلوا میداد. اینها چیزهایی بود که من خودم می دیدم. مردم سینه میزدند، توی سر و صورت خودشان میزدند، از هوش میرفتند ، می امدند سبزقبا ..می امدند هیئت ها علم ها را مثل روز عاشورا اورده بودند رودبند همان هیئت های محرم امده بودند. این عزاداری ها 40 شبانه روز طول کشیدند.تا نشون داد که جنازه حضرت امام را گذاشته بودند در یک سردخانه ای در مصلی تهران ، مقابل مردم .مردم انجا حلقه زده بودند. تلویزیون این را پخش می کرد. مردم نگاه می کردند ،گریه می کردند کنار تلویزیون. فردا یه ان روز یعنی 16 خرداد 68 جنازه امام را تا بهشت  زهرا تشییع کردند. ساعت 4:30 دقیقه 16 خرداد  جنازه  امام را در بهشت زهرا دفن کردند. بیابان بود.زمین کشاورزی بود مال یک بنده خدایی. او هم گفته بود خواب دیده ام فرشتگانی از اسمان امده اند اینجا . اینجا منزل گزیدند.14 خرداد که تلویزیون مجلس خبرگان رهبری را نشان داد.که جلسه گرفتند و حضرت آیت الله سید علی خامنه ای را بعنوان رهبر ایران انتخاب کردند. افرادی بودند که به امام اهانت می کردند ،می دیدم شان سینه میزدند ،با انها که حرف میزدم ، میگفتم شما که از امام خوشت نمی امد میگفت من غلط کردم.من اشتباه کردم. و من نمی دانستم. و مرگ امام مانند ورودش که انقلاب کرد (9 میلیون از او استقبال کردند)هم انقلاب کرد. در ارتحال او شاید 40 میلیون شرکت کردند.

و این قدرت ایمان بود که دلها را به سمت امام کشاند.

جوانان و نوجوانان بافت های بازوی ولایت اند. اگر یک بافت بگندد ، بازو از کار می افتد. امرورز دشمن اینها را شناسایی کرده است. ما باید با ارزوی دیدار امام زمان زندگی کنیم. دشمن می خواهد این جوانان و نوجوانان را از انقلاب جدا کند. ما باید بصیر باشیم. ما باید معنویت خودمان را بالا ببریم امام شناس باشیم . دین شناس باشیم. یگانه راه نجات ما ،چشم دوختن به لبان مبارک مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه ای است.

  • ۹۵/۰۳/۱۵
  • رسول پاریاب

نظرات (۱)

سلام
عزیزم مملو از غلط املایی است لطفا ویرایش بفرمایید.
پاسخ:
سلام
هم خاب!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی